صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز
نويسندگان
لینک دوستان

وبتان را جهانی کنید





فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.

روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد

و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.

فرعون یک روز از او فرصت گرفت.

شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد

و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.

فرعون پرسید کیستی؟

ناگهان دید که شیطان وارد شد.

شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.

سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد.

 بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم

 آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

 پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت:

 چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی.

شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود میآید


برچسب‌ها:
[ برچسب:فرعون, ] [ ] [ بهزاد ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد
درباره وبلاگ

اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم، حالا که سهم من نشدی کم بیاورم... دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم، تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم... میخواستم که چشم تو را شاعری کنم، امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم... دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل، می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم... یادت که هست پای قراری که هیچ وقت..... میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟ حتی قرار بود که من ابر باشم و، باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم... کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من، اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم... ...... اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم، باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم... حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم، عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم... خود را عوض کنم و برایت به هر طریق، از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم... بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت، یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟ **فریبا عباسی**
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 3191
بازدید کل : 83433
تعداد مطالب : 250
تعداد نظرات : 777
تعداد آنلاین : 2

Alternative content




 

Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه